کد مطلب:154078 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:116

ابن زیاد و امام زین العابدین
عبیدالله بن زیاد نظری در میان اسراء افكند امام زین العابدین را دید پرسید: كیست این؟ گفتند: علی بن الحسین (ع).

ابن زیاد: مگر خدا علی بن الحسین را در كربلا نكشت؟

زین العابدین: برادری داشتم كه او را نیز علی می نامیدند و شما او را كشتید و در روز قیامت شما را مؤاخذه می كند.

ابن زیاد: با وقاحت تمام فریاد كشید كه نه خدا او را كشت!

زین العابدین فرمود: الله یتوفی الانفس حسین موتها، و ما كان لنفس ان تموت الا باذن الله [1] .

«آری خدا جان هر كس را به هنگام مرگ می گیرد، و هیچكس نمی میرد مگر با اذن خدا» جسارت و حاضر جوابی امام خشم ابن زیاد را مشتعل كرد كه یك جوان اسیر در برابر حاكم زورمند چنین جواب می دهد و استدلال می كند، فریاد كشید: ترا چنین جرأتی است كه جواب مرا می دهی و هنوز نفس شما قطع نشده جلاد؟ این جوان را ببر گردن بزن!! زینب با شنیدن این سخن از جا پرید و علی بن الحسین را در بغل گرفت و گفت: پسر مرجانه! خونهائی كه از ما ریختی ترا كافی است، ببین غیر از این جوان كسی را برای ما باقی نگذاشتی، اگر می خواهی او را بكشی اول مرا بكش؟! ابن زیاد نانجیب شرمنده شد و با تعجب گفت: عجبا للرحم ودت ان تقتل معه. «رحم و خویشاوندی چه می كند به راستی حاضر است كه با او كشته شود [2] ».


[1] سوره زمر آيه 42.

[2] كامل ابن اثير 82:4 - طبري 373:7 - حياة الحسين 345:3 - ارشاد ص 244.